دلباختگی پنهان p3
| Niosha
ادامه مطلب
مرینت
دیدم یه پسر خوشتیپ روی صندلی نشسته.بهش گفتم:
مرینت:داداش خودتی؟
دیدم پسره همینجوری بهم نگاه میکنه که یه دفعه داداشم از پشتم در اومد منم فهمیدم چه گندی زدم،دیگه لالمونی گرفتم🤐🤐🤐
بعد داداشم گفت:
لوکا:این دوستمه آدرین،اینم مرینت خواهرمه
مرینت:سلام
آدرین:سلام
لوکا: مرینت تو اینجا چیکار داری هان؟🤨
مرینت:خب داداش راستش یه کمکی ازت می خوام
لوکا:من که بهت گفتم نه
مرینت:اما داداش...
لوکا:اما بی اما😡
آدرین:.....
ادامه دارد....