دلباختگی پنهان p5
| Niosha
ادامه مطلب
مرینت
ای بابا.....آدرین گفت که میاد... پس چرا نیومده؟
نیم ساعت بعد
داشتم افسوس می خوردم که چرا ازش خواستم که دیدم بالا سرم وایساده...بهش گفتم:
مرینت:دیر کردی آدرین خان...
آدرین: ببخشید خانم کوچولو
مرینت:خب بیا بریم دیگه خیلی دیره...😔😔
آدرین:ولی شاید هنوز وقت باشه
مرینت:اما اگه بری باید هر چی مدیر گفت رو قبول کنی
آدرین:باشه
رفتیم داخل بعد آدرین رفت و باهاش حرف زد....نیم ساعت طول کشید.....😕😕
بعد اومد و بهم گفت:
آدرین:حلش کردم ولی باید یه قولی بهم بدی...اینکه نباید درس خوندنت رو ول کنی و حواست به درس باشه...قبوله؟
مرینت:باش😊ممنون
آدرین : خواهش میکنم
بعد رفتم خونه
فلش بک به زمان حال
مرینت:.......
ادامه دارد....